«خودم ده سال پیش سرطان داشتم. سینم رو تخلیه کردم. شیمیدرمانی کردم. مجبور شدیم پول رهن خونمون رو بدیم برای درمون. الان اومدیم یجا رو پیدا کردیم با ماهی ۵۰۰ اجاره، اما بگم جای زندگی نیست باور میکنی؟» فردین مادرزادی cp بود؟ «بله، گفتن در اثر فشارهای عصبی که تو بارداری داشتم اینطور شده» فردین با دوستش حرف میزند. نگاه خامش جوانی و کم سال بودنش را فریاد میزند. مراقب سر و وضعش است که نامرتب نباشد. ویلچر نویش را نگاه میکند. نقاش است. در رعد الغدیر نقاشی را آموخته. ۲۳سالش است و هشت سال است در موسسه مشغول است. مادرش میگوید قبل از آمدنش به موسسه حتی توان غذا خوردن و دست گرفتن قاشق نداشته، چهاردست و پا راه میرفته و با هیچکس ارتباطی نداشته. او تعریف میکند: «۱۴_۱۵ساله بود که در اتوبوس بغلش کرده بودم و میرفتم خانه، از بهزیستی برمیگشتم. ناامید بودم و ناراحت، خانمی سر صحبت را با من باز کرد. گفت فردین را بسپرم بهزیستی نگهداری کنند. گفتم دلم نمیآید، بچهامرا پیش خودم نگه میدارم. به هر سختی. خانم دیگری آدرس اینجا را به من داد. با امید آمدم. روز اول پیدا نکردم. روز دوم از ۸ صبح تا ۴ عصر گشتم تا پیدا کردم. تنها امیدم بود.» ناامید هم نشدهاست، در رعد با روی گشاده مسئولین موسسه روبرو شده، او را راهنمایی کردند و فردین را برای کاردرمانی میپذیرند. بعد از مدتی فردین توانایی کار پیدا میکند و آموزش نقاشی را برایش شروع میکنند. در کنار نقاشی خواندن و نوشتن آموخته و اکنون تا کلاس سوم دبستان را گذراندهاست. مادرش خوشحال است که خدمات موسسه رایگان است، چون پرداخت هزینههای درمان و آموزش فردین برایش ممکن نبوده. فردین میگوید: «حالا حالم خوب است. چون من هم مثل باقی آدمها میتوانم یاد بگیرم. فقط نمیدانم چرا بعضی این را باور ندارند.» به راحتی حرف میزند و با مهربانی ارتباط برقرار میکند. نمیتوان باور کرد این جوان توانمند و قوی تا اواسط نوجوانی قادر به انجام هیچکاری نبوده، شاید این هم از معجزات باور در رعد الغدیر است.
- رعد الغدیر
آشنایی با رعد الغدیر
- خدمات
- روشهای کمک به ما
- کاریابی
- رعد الغدیر
آشنایی با رعد الغدیر
- خدمات
- روشهای کمک به ما
- کاریابی