[vc_row][vc_column][vc_column_text]
عصای سهشاخهاش وارد میشود و بلند و بلند با همه صحبت و شوخی میکند. چهره زیبا و دوست داشتنی دارد. چندباری که در مجموعه دیدمش، متوجه شدم که حواسش به همه هست. آن یکی حالش خوب است، این یکی چرا نیامده، دیگری سرما خورده بود بهتر شد و اینبار، این من هستم که جویای احوالش میشوم و سراغش میروم تا گپی با او داشته باشم.
ابتدا که گمان میکند از جماعت خبرنگار هستم، جبهه میگیرد، بعد که میگویم خودی هستم و از کادر رعدالغدیر، نرم میشود شروع به صحبت میکند. از همینجا متوجه میشوم که چقدر به مجموعه اعتماد دارد و نگاهش متفاوت است.
هما، ۲۹ ساله، از ۲۰ سالگی متوجه میشود که مبتلا به اماس است. اماسی که در طول مدتی کوتاه عصا به دستش داده، پس به نظر پیشرونده میآید. انجمن اماس او را به اینجا معرفی میکنند و اکنون ۲سال است به رعدالغدیر میآید و در موسسه هنرهای سوخت_نگاری، معرق با چوب و ساقهگندم، نقطهکوبی و خراش روی فلز را آموخته است. دورههای کامپیوتر را گذرانده، که از آن هم بسیار راضی است. میگوید تاکنون توانسته برخی کارهایش را به قیمت خوب بفروشد و خوشحال است که از این طریق تا حدودی کسب درآمد داشته، چرا که پیش از این هرجایی برای کار مراجعه کرده نتوانسته موفق شود و به او کار ندادهاند. میگوید: «اصلا همینکه میگویم اماس دارم دچار تشویش میشوند. فکر میکنند فرد مبتلا به اماس یک ناتوان کامل است. تردش میکنند.» هما به گفته خود قبل از آمدن به الغدیر بسیار عصبی و پرخاشگر بوده، اما با آمدن به موسسه و بودن کنار دوستانش، از شدت فشارهای روحی و عصبیاش کاسته شده و آرامتر گشته است. میگوید: «انگار گلایهام را از زندگی در هنرم خالی میکنم. در کارهای دستیام. وقتی سر به سر دوستانم میگذارم و با هم شوخی میکنیم تخلیه احساسات میکنم.» هما خود را به دوستانی که در موسسه پیدا کرده نزدیکتر از دوستانی میداند که قبل از پیشرفت اماس داشته و میگوید با دوستان امروزش احساس راحتی بیشتری دارد و همچنین موسسه را تقریبا راحتترین جا برای خود در حال حاضر میداند. هما در آخر میگوید: «به مردم میگویی که به ما ترحم نکنند. وقتی ما را میبینند نگویند خدایا شکر که ما سالمیم. چون من هم سالم هستم. فقط ضعف_عضلانی دارم. ما را از بین خودشان ٫ترد نکنند. با اینکارفرصت_زندگی از ما گرفته میشود.»
فکر میکنم، چقدر حواسم بوده که با امثال همای زیباروی مهربان اینگونه رفتار نکنم. شرمنده نگاه معصوم چشمانش میشوم که شبیهند به دو قدح عسل زلال.
ما اعجاز نمیکنیم انگیزه و توان میبخشیم
دستانم را نگیر راهم را هموار کن
آموزش، توانبخشی، دندانپزشکی، مشاوره رایگان توانیاب رعدالغدیر
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_column_text]
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]