[vc_row][vc_column][vc_column_text]
برهان کوهکن نوجوان ۱۵ ساله معلول وقهرمان ورزش در رشته بوچیا از محله خانی آباد نو شمالی است
این نوجوان که به صورت مادرزادی دچار این معلولیت شده است توانسته در رشته ورزشی بوچیا مقام کشوری کسب نماید و برای محله خود افتخار افرینی کند
تا ۹ ماهگی هیچ خبری از معلولیت نبود تا اینکه مادر کمکم نسبت به واکنشهای او مشکوک شد. معمولاً مادر نخستین کسی است که متوجه میشود فرزندش مشکل دارد، خوب سرش را بالا نمیگیرد، خوب نمینشیند، خوب چهار دست و پا نمیرود. حرکتهای اضافی دست و پای برهان مادرش را نگران کرده بود. بعد از دلواپسیهای مادر طولی نکشید که به پزشک مراجعه کردند و تلخترین خبر زندگیاش را به او دادند. برهان معلولیت دارد آن هم از نوع شدید. دکتر نشانی چند مرکز بهزیستی برای نگهداری از برهان را به پدر و مادر داد تا اگر توانایی نگهداری نوزاد را ندارند به آنجا بروند. اما مادر بعد از شنیدن واژه فلج مغزی هیچ چیز دیگر نشنید. پسرش را در آغوش گرفت و به خانه بازگشت. به خودش قول داد برهان را یک لحظه از خودش جدا نکند. حالا اخبار موفقیت برهان همه جا پیچیده است. او قهرمان کشوری رشته ورزشی بوچیا است. ورزشی که تنها معلولان میتوانند در آن شرکت کنند. در ادامه گزارشی از خانواده پر انرژی و صمیمی «برهان کوهکن» این معلول ۱۵ ساله را میخوانید.
برهان افتخار من است
روی صندلی چرخدارش نشسته است. ما را که میبیند به سختی دستی به موهایش میکشد و سعی میکند مرتب به نظر برسد. خودش دستش را جلو میآورد، دستمان را میفشارد و میگوید: «من برهانم قهرمان بوچیا» برای شنیدن حرفهایش باید گوشهایمان را تیز کنیم. خیلی سخت حرف میزند اما محکم. پدر و مادرش نمیخواهند به جای برهان صحبت کنند. جواب بیشتر سؤالها را به پسر ۱۵ سالهشان واگذار میکنند و گاهی جملات او را تکرار میکنند. اختیار دستها و پاهایش را ندارد و مدام آنها را تکان میدهد. «محمد کوهکن»پدرش میگوید: «برهان از کودکی حرکت اضافی دارد.» اما برهان میخندد و میگوید: «من زیادی فعالم» نمیگذارد لحظهای معلولیتش آه به دل پدر و مادر بگذارد. فضای خانه از خندههای معصومانه او پر است. در و دیوار خانه پر است از مدالهای رنگی؛ برهان خودش به آنها اشاره میکند و میگوید: «مدالهایم را ببینید.» پدرش مدالهای رنگی را روی میز میگذارد با لبخند به برهان نگاه میکند میگوید: «این دردانه پسر باعث افتخار من است.»
گفتند برهان ناشنواست
همه چیز در خانه خوب پیش میرود. چیدمان خانه طوری طراحی شده که قهرمان کوچک خانه راحت باشد. از وقتی برهان به جمع خانواده اضافه شده همه چیز نظم بیشتری گرفته است. برهان صبح تا ظهررا با مادر میگذراند و از ظهر مسئولیتهایش به دوش پدر است. «فاطمه نصیری» مادر برهان میگوید: «تا چند وقت بعد از اینکه از بیماری برهان باخبر شدیم باور کردنش برای من و همسرم سخت بود. البته هیچ پدر و مادری نمیتواند قبول کند که فرزندش بیمار است. بهویژه اینکه اطلاعات ما از این بیماری بسیار کم بود و فکر میکردیم تنها در صورت ازدواج فامیلی این اتفاق میافتد. اما مجبور بودیم بپذیریم که جگر گوشهمان تفاوتهایی با بچههای همسن و سال خودش دارد. البته بعدها فهمیدیم این تفاوت تنها در باهوشتر بودن افراد فلج مغزی نسبت به دیگران است.»
مادر با یادآوری خاطرات لبخندی روی صورتش مینشیند. دستی بهصورت برهان تک فرزندشان میکشد و ادامه میدهد: «خوب میدانستیم راه سختی پیش رو داریم مخصوصاً اینکه دکترها گفته بودند به احتمال بسیار زیاد برهان ناشنواست. اما ترس به دلمان راه ندادیم. سختی پیش رو را به جان خریدیم و بسمالله گفتیم. از آن روز به بعد حتی یک روز آموزشهای برهان قطع نشده است. از صبح تا ظهر همراه برهان در کلاسهای کار درمانی، گفتار درمانی، فیزیوتراپی و آب درمانی بودم. از یک ساعت بعد از کلاس تا شب آینه جلویمان میگذاشتیم من حرف میزدم و برهان کلمات نامفهوم را بیان میکرد. دیگر مطمئن شده بودیم برهان ناشنوا نیست و تمرینات را سختتر ادامه میدادیم. بهخصوص اینکه برهان باید تا فردا صبح تمرین آن روز را یاد میگرفت. تا ۲ سالگی برهان امیدوار بودم که خوب میشود. رفت و آمدم به خانه اقوام را محدود کرده بودم و فکر میکردم لازم نیست کسی از مشکل او خبردار شود. اما کمکم دانشم نسبت به بیماری بیشتر شد و به همه اعلام کردم برهان دچار CP یا همان فلج مغزی است. گاهی فکر میکنم اگر همسرم کنارم نبود نمیتوانستم از پس این مسئولیتها برآیم.»
وقت سر خاراندن ندارم
مادر سن و سالی ندارد اما از جا که بلند میشود با یک دستکمرش را میگیرد و چهرهاش در هم فشرده میشود؛ این یعنی کمردرد در جوانی سراغ مادر آمده است. علت کمردردش را که میپرسیم، میگوید: «مسئله مهمی نیست. ماشاالله برهان عزیزم برای خودش مردی شده و دیگه بغل کردن و جابهجا کردنش کمی سخت شده. البته پدرش هم خیلی زحمت این کار را میکشد. از زمانی که پا به سن نوجوانی گذاشته است همسرم بیشتر برایش وقت میگذارد. از ساعت ۴ بعد از ظهر تا آخر شب در اختیار برهان است. بعدازظهرها با هم باشگاه و استخر میروند. گاهی شام را هم با هم بیرون هستند.» برهان میان حرفهای مادر به شوخی میگوید: «وقت سر خاراندن هم ندارم.» مادرش با خنده حرف برهان را تأیید میکند و ادامه میدهد: «واقعاً همینطور است. پدرش اصلاً دوست ندارد او در خانه بنشیند. برنامه هر روزشان مشخص است. برهان تا ظهر مدرسه است وقتی به خانه میآید استراحت کوتاهی میکند و همراه پدرش به باشگاه میرود و روزهایی که باشگاه ندارد، برای آب درمانی به استخر میرود. تمام ساعتهای زندگی برهان برایمان اهمیت دارد و میخواهیم بهترین برنامهریزی را برای او داشته باشیم.»
مشکلاتمان یکی دوتا نیست
پدراز مشکلات رفت و آمد برهان میگوید: «رفت و آمد سخت است. چرا ما یک باشگاه ورزشی ویژه معلولان در منطقه خودمان نداریم. پایمان را از خانه که بیرون میگذاریم دردسرها شروع میشود. خیابانها مناسبسازی نشدهاند، وسط هر پیادهرو چند میله گذاشتهاند و تردد سخت شده است. وقتی میخواهیم از خانه بیرون برویم من و مادرش غصهمان میگیرد که برهان اذیت نشود. مدرسه و باشگاه او در مناطق دیگر است و رفتوآمد خیلی سخت است. ما در خانهمان سعی میکنیم او متوجه معلولیتش نباشد و به نقاط قوتش فکر کند اما در بیرون از خانه کسی به این افراد فکر نمیکند و انگار مشکلاتشان به عهده خودشان است.»
کوچکترین بوچیا باز ایران
در چهرهاش که دقت کنی خطوط خستگی نمایان است. اما هیچوقت زبان به شکایت باز نکرده است. پدر برهان این روزها پابه پای فرزند قهرمانش در سالنهای ورزشی است. همه دیگر برهان را با پدرش میشناسند و پدرش را با برهان، هیچ جا بدون هم دیده نمیشوند. شاید اول همه فکر میکردند پدر برهان بعد از مدتی از رفت و آمد و همراهی با برهان خسته میشود اما در این سالها نه تنها خسته نشده بلکه مصممتر کلاسهای ورزشی برهان را پیگیری میکند. حالا پسرش کمسن و سالترین دانشآموز قهرمان کشوری در رشته بوچیاست.» از بوچیا که میپرسیم، برهان سر ذوق میآید و میگوید: «بوچیا را خیلی دوست دارم. الان هم ۵ نفر از همکلاسیهایم را با خودم به باشگاه میبرم.» برهان که حرف میزند چشمان پدر میدرخشد و در ادامه حرفهای پسرش میگوید: «نخستین شخصی که رشته بوچیا را به برهان معرفی کرد معلم ورزش مدرسه او، آقای خزایی بود. فکر میکنم بوچیا بهترین اتفاق زندگی او بود. به این ورزش علاقه زیادی نشان میدهد. به علاوه اینکه برهان روحیه خوبی دارد و آشنایی با این باشگاه و پیگیری مستمر ورزش هم روحیه او را دوچندان کرده است. او امسال در مسابقات کشوری قهرمان شد و از این موضوع خیلی خوشحال است. حالا به مقامهای بیشتر و بالاتر در این رشته ورزشی فکر میکند. قرار است با تمرینهای بیشتر به مسابقات آسیایی برود و امیدوارم قهرمانی آسیا را کسب کند
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_column_text]
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]