گفتگو با برنده جایزه بهترین طرح و فعالیت در تسهیل امور افراد دارای معلولیت در آمریکا
جایزه بهترین طرح و کوشش خستگی ناپذیر برای تسهیل امور روزمره و کاری معلولین جسمی و حرکتی آمریکا، به فردی داده میشود که به قول خودش از زمان دانشجویی دغدغه این را داشته که چطور شرایط زندگی را برای افرادی که دارای معلولیت هستند راحتتر و بهتر کند. طرح و فعالیتهای او از میان صدها کارمند نمونه که هرساله از طرف شرکت های مهم و اشخاص مختلف در ایالت های آمریکا پیشنهاد میشود، باعث انتخاب او به عنوان بهترین کارمند نمونه در تمام آمریکا که از سوی مجله پر تیراژ راهنمای کاریابی و استخدام معلولین آمریکا انتخاب می شود شد. گفتگو با مهندس سید امیرجعفر تراب زاده که اصالتاً یزدی است و سالهاست خارج از کشور و در شهر لوس آنجلس ایالت کالیفرنیای جنوبی زندگی میکند تلفنی و از طریق ایمو صورت میگیرد. گفتگوی آوای رسا را با او در خصوص طرح و فعالیت هایش و اینکه چطور میتوان در جامعه به راههایی رسید که افراد دارای محدودیت را جدای از جامعه ندید در زیر می خوانید.
آقای تراب زاده متولد شهر یزد هستید درسته؟ چطور شد که به آمریکا سفر کردید؟
بله من در شهر بافق یزد به دنیا آمدم، دوران دبستان و دبیرستان در یزد به سر شد و در سال ۵۷ دانشگاه اصفهان رشته زمین شناسی قبول شدم، عضو تیم ژیمناستیک دانشگاه بودم، خرداد ۵۸ بود که در حین تمرین زمین خوردم و سه تا از مهرههای گردنم شکست، نخاعم ضربه خورد و به اصطلاح فلج شدم. بعد از آن حادثه بیست روزی در بیمارستان اصفهان و بعد هم در تهران بستری بودم. یکی از برادرهایم که در آمریکا مشغول تحصیل بود تحقیق کرد و مرکز توانبخشی خوبی را در آنجا پیدا کرد و من مهرماه سال ۵۸ برای ادامه معالجه به آمریکا رفتم. ۴ ماه در آن مرکز بستری بودم. عمل گردن و فیزیوتراپی انجام شد. البته با تصوری که من داشتم که فکر میکردم یک آمپول به من بزنند بلند میشوم و راه میروم خیلی تفاوت داشت ولی خدمات توانبخشی خوبی را از آنجا گرفتم. بعد از چند ماه دوست داشتم به ایران برگردم ولی به توصیه خانوادهام ماندم. با وجود این که از سینه به پایین فلج هستم ولی تحصیل کردم، ابتدا لیسانس و سپس فوقلیسانسم را در رشته مهندسی صنایع و سیستمها گرفتم و دو مدرک برنامه ریزی و آنالیز دیتا گرفتم و توانستم در سازمان اداره راه ایالت کالیفرنیا مشغول به کار شوم. در حال حاضر مدیر مسئول بخش آنالیز دیتاهای لازمه برای پروژه های بهبود ایمنی و بهبود عملکرد آزادراهها در شهر لوس آنجلس و حومه هستم.
این سوال برایم پیش می آید که هنگام تحصیل و بعد هم استخدام بهکار، با مانعی مواجه نشدید چون در ایران استخدام معلولین برای کار خیلی سخت اتفاق میافتد؟
خوبی اینجا این است که برای امثال من رفاهیاتی هست که هر روز هم بهتر و بهتر میشود. اکثر ساختمانهایی که کلاس من بود مناسب سازی شده بود، آسانسور داشتند و تقریبا سی سال پیش فقط یکی از کلاسهای من بود که رفتن به آن سخت بود. پیشرفتی که در حوزه مناسب سازی میبینم به خاطر داشتن قانون است، در سال ۱۹۹۰ قانونی تصویب شد که باید همه چیز برای همه یکسان و مساوی باشد چه در زمینه تحصیل، چه در زمینه استخدام و مسکن و … اگر کوچکترین تبعیضی بین یک فرد سالم و یک معلول بشود قانون با آن برخورد میکند. قانون به کارفرما اجازه نمی دهد که فردی که برایش اتفاقی افتاده و حالا دچار نقص عضو شده است نتواند مثل دیگر افراد جامعه کار کند بلکه کارفرما باید بگذارد تا فرد خودش را ثابت کند. کارفرما باید محیط را برای کسی چون من مناسب سازی کند، باید میزی بگذارد که بتوانم راحت به جلو بروم، آسانسور داشته باشد، پارکینگی که راحت بتوانم ماشینم را پارک کنم و نزدیک درب یا آسانسور باشد. کارفرما باید طبق قانون محیط را فراهم کند و به فرد فرصت بدهد تا خودش را ثابت کند و بتواند پا به پای دیگران بیاید.
طرحتان نیز به همین موضوعات می پردازد؟ برای مان از این طرح بگویید و جایزهای که در این خصوص گرفتید.
گرفتن این جایزه به دو دلیل است، یکی موفقیت فرد در طول زندگی شخصی و حرفهای و دوم اینکه فرد چقدر برای جامعه مفید و موثر بوده است؟ یعنی چقدر توانسته به بهتر کردم زندگی معلولین کمک کند؟
فرد چقدر توانسته آگاهی بدهد و فعالیت کند تا زندگی این افراد بهتر شود و جزیی از جامعه شود. من نیز به خاطر موفقیتهای حرفهای در کار و فعالیتهای داوطلبانه چندین و چند ساله ام و تلاش برای برقرار کردن مساوات برای حقوق افرادی که معلول بودند جایزه کارمند نمونه سال را در بیست و ششمین مراسم تقدیر و اعطای جوائز کارمندان نمونه در شهر بوستون آمریکا را گرفتم. برایم افتخار بزرگی بود که به عنوان فردی از بافق یزد بتوانم با کارمندان نمونه از شرکتهای بسیار مهم در آمریکا از قبیل AT&T, Google, NASA و غیره رقابت کنم و عملکرد و تجربیاتم جزو بهترین طرح تسهیل امور روزمره معلولین قرار بگیرد. البته من به خاطر جایزه گرفتن نجنگیدم بلکه فکر کردم درست است که برایم این اتفاق افتاده و من ضایعه نخاعی شدم ولی این دلیل نمیشود که دست از تلاش بردارم بلکه باید بجنگم، مبارزه کنم و باید به دیگران آگاهی بدهم که چطور با یک فرد معلول رفتار کنند، جامعه چگونه باید باشد تا فردی که محدودیت دارد بتواند در این شهر زندگی کند. از زمانی که دانشجو بودم تا هنگامی که کارمند شدم و تا کنون که سی سال گذشته من همچنان در تلاشم تا نگاه ترحم آمیز از روی فردی که معلولیت دارد برداشته شود، ساختمانها مناسب سازی شوند، بورس تحصیلی برای افراد گرفته شود و غیره و غیره. حتی گفتن کلمه معلول نیز بار منفی دارد و به نظرم باید جایگزینی برای این کلمه پیدا شود.
درست است، در ایران واژه توانیاب یا توانخواه بجای واژه معلول پیشنهاد شده است ولی هنوز استفاده از این کلمه در بین مردم جا نیفتاده است. به نظرتان چه باید کرد؟
فرهنگ اینجا به گونهای است که اول شخص را میبینند و بعد معلولیتش را. یعنی به جای اینکه بر محدودیت شخص تاکید کنند توانایی و قدرت فرد را پررنگ می کنند و بار مثبت میدهند. باید اول شخص را ببینیم بعد ویلچرش را. باید سطح آگاهی مردم آنقدر بالا رود تا مسئله ترحم از بین برود. اگر مردم فردی را دیدند که روی ویلچر نشسته است و اولین چیزی که گفتند این بود که خدا شفایش بدهد این ترحم است. باید بگویند این فرد مغزش چقدر کار می کند، اگر شرایط برایش مهیا باشد، اگر وسایل و امکانات مثل یک فرد عادی برایش فراهم باشد چقدر موفق است. در مرحله اول باید مسئله ترحم از بین برود که لازمه آن بالا بردن سطح آگاهی است. کسانی که سخنران هستند، رادیو و تلویزیون، خود بچههای ضایعه نخاعی، نابینا، ناشنوا و … باید حرکتی را شروع کنند تا به جای استفاده از کلمه معلول کلمه جایگزین پررنگ شود و تاکید بر قابلیتهای شخص داشته باشند. این بحث چیزی نیست که یک شبه اتفاق بیفتد بلکه باید کم کم برای مردم تکرار شود، آن قدر روی آن مانور داده شود تا در ذهنها بماند و ثابت شود. قانون نیز باید حمایت کند، تصویب کند و با تشویق و تنبیه و جریمه به حمایت از معلولین یا توانیابان بیاید.
متاسفانه خیلی چیزها قانون هست، تصویب هم شده ولی به مرحله اجرا در نیامده؟
وضع کردن قانون یک چیز است، انجام دادن آن چیز دیگر. برای داشتن یک جامعه با فرهنگ و جامعهای که هر کسی با هر محدودیتی بتواند در آن زندگی کند سه چیز مهم است. یک؛ قانونی که حمایت کند. دوم؛ بودجهای که برای اجرای آن قانون باید در نظر گرفته شود، وقتی قانونی تصویب شد باید امکاناتی نیز فراهم شود تا قانون به اجرا درآید. سوم بحث آگاهی دادن است که قبلا گفتم، آگاهی مردم باید روز به روز بیشتر شود تا موفقیت یک جامعه قابل دیدن باشد. در جایی که من زندگی میکنم اگر ساختمانی بدون استاندارد و بدون در نظر گرفتن شرایط معلولین ساخته شود، افراد می توانند به دادگاه شکایت کنند و شهرداری را به دادگاه بکشانند که چرا مجوز داده و کل ساختمان را پایین بیاورند. اگر کارفرما میتوانسته محیط کار را برای کارکردن یک ضایعه نخاعی یا یک نابینا فراهم کند و او را استخدام کند و نکرده، حتما از او شکایت می کنند چون قانون پشت آن هاست و باید اجرا شود، نمی گذارند قانون باشد و بگویند بی خیالش نمی خواهد شکایت کنیم. حتی دولت بودجه مخصوص دارد تا ادارات را برای استخدام معلولین مناسب سازی کند. شرکتهای خصوصی نیز با کمک موسسات خیریه، این کار انجام می دهند چیزی نیست که تمام شدنی باشد.
به نظرتان خود افراد ضایعه نخاعی، نابینا یا ناشنوا و … چقدر در پیشبرد اهداف و آگاه سازی جامعه نقش دارند؟
به نظر من بالاترین نقش را خود این افراد دارند. با سخت کارکردن با فعال بودن در سطح جامعه، با مبارزه کردن علیه جهلِ اینکه از بچه های معلول کاری ساخته نیست. بهترین کسی که می تواند به جامعه به مردم به اطرافیانش آگاهی بدهد خود او است. من وقتی در صحنه باشم، وقتی خودم را ثابت کنم که میتوانم کاری انجام دهم میتوانم اعتماد دیگران را جلب کنم. آدم معمولی آدمی که سالم است خودش نمیداند سکوی آشپزخانه یک فرد معلول چگونه باشد بهتر است، پارکینگ نزدیک درب یا آسانسور باشد بهتر است، درب دستشویی پهن و بزرگ باشد تا ویلچر رد بشود بهتر است، اما خودمان باید از نیازهایمان حرف بزنیم و بجنگیم تا شرایط زندگیمان بهتر شود. آدمی که معلولیت دارد نباید به خاطر اتفاقی که برایش افتاده است از جامعه جدا شود. سربار جامعه باشد، او هم حق دارد زندگی کند، مستقل باشد، وابسته نباشد، مثل افراد عادی از خانه بیرون بیاید، آنقدر شهرش مناسب سازی شده باشدکه بدون کمک، بدون اینکه کسی به او ترحم کند و خجالت بکشد کارهایش را انجام دهد. ما خودمان باید شرایط را متفاوت کنیم. اینکار یک فرد نیست بلکه باید گروهی صورت بگیرد تا نتیجه اش را دید. اولین قدم برای اینکه افرادی که معلولیت دارند جدای از جامعه نباشند تغییر ساختار فکری افراد جامعه است، اینکه جا بیفتد که این افراد هم قابلیت دارند فقط باید امکانات برایشان فراهم شود تا دید که آنها هم میتوانند کشفیات بکنند، شعر بگویند،کتاب بنویسند و عاشق شوند.
منبع: ماهنامه فرهنگی اجتماعی آوای رسا، شماره ۹۹، صفحه ۵، دی ماه ۱۳۹۷، سمانه ملازینلی