[vc_row][vc_column][vc_column_text]
شده با کفش کهنه و زهوار در رفته در خیابان راه بروی؟ یکجاهایی حس میکنی کف پایت با آسفالت خیابان تماس دارد. یکجاهایی پات تویش پیچ میخورد و مدام زمین میخوری. هوس پیاده روی که اصلا به سرت نمیزند. مگر دلت تاولهای دردناک و سوزناک میخواهد. خدا رحم کند باران نبارد. کفش کهنه نقش قایق سوراخ در دریا را بازی میکند آن وقت برایت. بله، سخت است. همه میدانیم، سر کردن با کفش کهنه سخت است. اما میدانیم ویلچر نقش همان کفش را برای یک توانیاب جسمی-حرکتی بازی میکند؟ میدانیم یک ویلچر کهنه چه دردسرهایی برایش ایجاد میکند؟ نداشتن ویلچر جای خود.
کنار همه این دانستن یا ندانستنها، دو سالی هست که گوشه و کنار میشنویم «در بطری جمع کن، یک توانیاب را صاحب ویلچر نو کن» شنیدیم و گفتیم مگر میشود؟! چه ربطی دارد؟! کو؟ کجاست؟ نشان بدهید. حالا میخواهیم ببینیم که شد. که حقیقت دارد. که درهای بطری قطرهقطره جمع شد و ویلچر شد. یک جفت چرخ نو برای چرخیدن. یک جفت کفش نو برای توانیابی ناتوان از قدم برداشتن. کنارش هم از زبانشان بشنویم کفش کهنه آنها، چه دردسرها که برایشان ندارد.
در سالن کوچک موسسه سه نفر روی ویلچر نشسته و در انتظارند. همراههایشان هم در کنارشان. با هم گفتگو میکنند. از ویلچر نو میگویند. کنارشان مینشینم و به صحبتهایشان گوش میدهم. خانمی که به نظر مادر یکی از توانیابان است به دیگری میگوید: «بچم از من ویلچر برقی میخواهد، من که ندارم. همینم نمی توانستم یه نواش را برایش بخرم. خدا خیرشان بدهد.» با آنها وارد گفتگو میشوم. فردین جوانترینشان است. میگوید: «اگر ویلچر برقی داشتم دیگر هیچ کسی را نمیخواستم. خودم میرفتم و میآمدم. ولی خب، ندارم.» میپرسم همین ویلچرت چطور است و پاسخ میدهد: «دردسر شده حسابی، هر بار یکجاییش خراب میشود و باید یکی ببرد تعمیر، تا درست هم بشود جایی نمیتوان بروم. وقتی نوتر بود اینقدر زود به زود خراب نمیشد.» مادرش میگوید: «ویلچر که خوب باشد خودشان راحتتر حرکتش میدهند. مستهلک که میشود باید یک نفر با فشار هلش دهد.» یاد بچگی ام افتادم، وقتی عمر دوچرخهام چند ساله می شد و مدام زنجیرش در میرفت و رکاب زدنش سخت میشد.
عبدالله یکی دیگرشان است. ۳۸ سال دارد و پر از امید و خواسته است. خواستههایی که شاید یکیشان یک ویلچر نو باشد. خواهرش می گوید: «تقریبا هفتهای یک بار یک جای این چرخ خراب است. خسته شدیم.» عبدالله هم اضافه میکند: «من وقتی بیرون میروم تقریبا چند ساعت روی این چرخ مینشینم. در نظر بگیرید. صندلی ماشینی که میخواهید چند ساعت با آن رانندگی کنید یا حتی رانندگی هم نکنید به عنوان یک مسافر با آن جایی بروید، راحت نباشد. کمر درد و پا درد چقدر خستهتان میکند. این ویلچر هم همین است. صندلیاش کهنه که می شود اذیت میکند. بعضی یک بالشت برای زیر و پشتش درست می کنند. اما همان هم گاهی جواب میدهد و گاهی نه. کافی نیست.» عبدالله از دردسرهای زخم بستر میگوید و اینکه ویلچر کهنه و صندلی دفرمه شدهاش چقدر آنها را مستعدتر می کند برای این دردسر. از کمردردهای بیامانی که دچارش میشوند. یاد زین همان دوچرخه کودکی میافتم. کهنه که میشد عطای لذت سواریش را به لقای سختی نشستن رویش میبخشیدم.
مهدی ۲۹ ساله یکی دیگر از دعوت شدگان برای دریافت ویلچر اهدایی شرکت کامبیز است. میگوید چهار سال است میخواهد ویلچرش را عوض کند ولی نمیتواند. بارها رفته برای تعمیرش. میگوید: «بار آخر که رفتم گفتند دیگر این را نیار. هی چرا خرجش میکنی. آفتابه خرج لحیم است. یکی نواش را بخر.» نگفتهاست که پول تعمیرش را هم به سختی میدهد چه رسد به خرید یکی جدیدش. مهدی اضافه میکند: «چندبار تا امروز چرخش را عوض کردم. دیگر فایده ندارد. انحراف دارد. به راست می پیچم چپ میرود به چپ میپیچم راست میرود. تا امروز چندبار نزدیک بوده در خیابان تصادف کنم بابت همین انحراف. از خیابان با ترس و لرز عبور میکنم.» مهدی در کنار بیان مشکلاتش در رابطه با ویلچر، از همکاری نکردن شهروندان هم گلایه میکند. اینکه رانندهها ملاحظه یک توانیاب روی ویلچر را نمی کنند. حتی صبر نمیکنند آنها از خط عابر عبور کنند. ملاحظه کند بودن ویلچر را ندارند و برای چند دقیقه هم صبر ندارند.
معصومه دختر جوان مهربان ۳۲ ساله است که تا کنون دردسرهای زیادی داشته و بارها تحت عمل جراحی قرار گرفتهاست و او هم ویلچر نو هدیه گرفته است. او از دردسرهای ویلچر کهنه شدهاش اینگونه می گوید: «چرخش صاف شده و برای همین اگر جایی کمی خیس باشد سر میخورم و نمیتوانم کنترلش کنم. برای همین صافی هم حرکتش روی زمین سختتر شده. برای چرخاندنش باید بیشتر تلاش کنم چون راه نمیرود. زودتر خسته میشوم. دستانم درد میگیرد. چندبار چرخش را عوض کردم اما دیگر همهجایش به صدا افتاده. انگار بدنهاش هم دیگر استحکام ندارد.» نگاه ویلچرش میکنم. به نظرم اصلا چرخی نو به بدنه آن اسکلت کهنه وصلهای ناجور بود. یاد خطر راندن دوچرخه با لاستیک صاف شده افتادم. پدرم چقدر سفارش میکرد روی زمین خیس نرانمش.
اما این ویلچرهای نو، این بارقهها امید، این مسببان شادی دلهای بیریای این جوانان از کجا آمدهاند. به صندوق فلزی گوشه سالن نگاه میکنم. تا نیمه پر شده از درهای کوچک و بزرگ بطری. از آنجا! از همین حلقههای به ظاهر بیمصرف! باورش کمی سخت است اما شیرین.
بانی اولیه طرح شرکت صنایع غذایی کامبیز است. نام طرح را بازیافت امید گذاشتهاند. این را نوعی مسئولیت و رهنمود اجتماعی میدانند. با دو هدف بزرگ محافظت از محیط زیست و کمک به توانیابان. طرح ظاهری ساده اما ایدهای بسیار خلاقانه دارد. یک تیر است و دو نشان. طی آن مردم در سطح شهر تهران و برخی شهرستانها درهای بطریهای پلاستیکی را جمع آوری میکنند به کامبیز میرسانند. شرکت درها را میفروشد و با پولش برای توانیابان نیازمند ویلچر تهیه می کند. روند اجرای طرح را نماینده شرکت اینگونه توضیح می دهد: «مراکز جمع آوری درها سراهای محلات، مدارس، شرکتها و مکانهای پرتردد مثل سوپر مارکتها هستند. به این صورت که در این محلها باکسهای فلزی که توسط خود شرکت تهیه شدهاست تعبیه میشود و مردم درهای جمع آوری شده را در این باکسها میریزند. درها را به شرکتهای بازیافتی که ایزوگام یا آسفالت تولید می کنند میفروشیم چون برای کارشان به آنها نیاز دارند.» به گفته فرخی باکس ها توسط نمایندگان پخش و فروش شرکت به محلهای مشخص شده منتقل شده و درهای جمع شده را نیز همین نمایندگان به شرکت میرسانند. نیازمندان به ویلچر هم توسط موسسات مانند رعد الغدیر که به نوعی نماینده و رابط آنها هستند و یا همان سراهای محلات به آنها معرفی میشوند. در صورت نیاز تحقیقات لازم برای صحت اطلاعات رسیده انجام میشود و بعد از تایید ویلچر به دست شخص معرفی شده میرسد. کامبیز درباره انگیزه اجرای طرح بازیافت امید میگوید: «ایده طرح از سوی آقای بهروز پیروز حمیدی ارائه شد که علاقه شدید به محیط زیست داشتند و پیگیر طرح تفکیک زباله به جهت حفاظت از محیط زیست. ایشان در نظر داشتند که طرح را نوعی پیاده کنند که فرهنگ تفکیک زباله در بین مردم اشاعه پیدا کند.» فرخی همچنین درباره منفعت مالی طرح برای کامبیز که تصور بسیاری از مردم است می گوید: «مسلما طرح منفعتی برای کامبیز ندارد و حتی هزینههایی دارد که شرکت در راستای اهداف خیریهاش متقبل میشود. ساخت باکس ها، پرداخت پاداشی به نمایندگان طرح و مامورین پخش همه از هزینههایی است که شرکت با کمال میل تقبل می کند.» اما اگر ساکن برج، مجتمع مسکونی و یا شهرکی هستید، کارمند شرکت و یا دانشجوی موسسه که یک باکس از کامبیز می خواهید تا درهای بطری را جمع کنید با کامبیز تماس بگیرید و درخواست خود را ثبت کنید. شما در نوبت دریافت باکس قرار میگیرید.
ویلچرهای نو از راه میرسد. توانیابان دعوت شده هرکدام با شوق منتظر دریافت آنها هستند. اما شاید تاثیرگذارترین صحنه این مراسم، این بود که بعد از نشستن هرکدام از عزیزان روی ویلچر نو آقای مهندس سلطانزاده مدیرعامل مجموعه، دربرابر توانیابان عزیز، زانو زدند روی زمین و پایههای ویلچرها را با دست خود زیر پای آنها تنطیم کردند. این فروتنی و وطیفهشناسی ایشان به حق دیدنی بود.
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]