مرضیه علیزاده، اپراتور مرکز تماس موسسه خیریه نیکوکاری رعد الغدیر میگوید امیدواریم آنهایی که میخواهند به ما اعتماد کنند، زودتر این کار را بکنند. من، همکارانم و همه توانیابهایی که اعتمادبهنفس حضور در جامعه را ندارند، به اعتماد نیاز داریم تا توان و مهارتی را که داریم، نشان بدهیم.
راضیه زرگری – قصه از آنجا شروع میشود که دو نفر در دو قبیله متفاوت به دنیا میآیند. در دو اجتماع مختلف؛ این دو نفر اما یک وجه مشترک دارند؛ آنها شبیه دیگران نیستند. جسمشان متفاوت است. همه یکجور خاصی نگاهشان میکنند، انگار از یک دنیای دیگر آمده باشند. حتی بعضیها از آنها دوری میکنند. اهالی قبیله تفاوت را نمیفهمند و این دو نفر را دور میاندازند. اوج قصه وقتی است که دو شخصیت قصه ما همدیگر را پیدا میکنند؛ تنها و سرخورده از اجتماعی که آنها را پس زده. آنها به هم پیوند میخورند تا با مشکلات و سختیها بجنگند و زندگیشان را بسازند. بیرون از قبیلههایی که آنها را تنها گذاشتند.
از کارگردانی تئاتر تا اپراتوری کامپیوتر
مرضیه علیزاده، اپراتور مرکز تماس موسسه خیریه نیکوکاری رعد الغدیر است. کوتاه قامت است، هم خودش و هم همسرش. از سال ۹۵ در این موسسه مشغول به کار شده و همه همکارانش توانیاب هستند. «خوش آمدید. ما در اینجا پروژههای مختلفی داریم؛ از بانکهای مختلف و بورس تا خدمات پس از فروش شرکتهای مختلف. همهمان معلول هستیم و مرکز تماس را میچرخانیم.»
قبل از آشنایی با این موسسه نیکوکاری و شروع کار در مرکز تماس، تئاتر کار میکرده. البته الان هم تئاتر و نماشی را در کنار کار ثابتش دارد. «قبل از اینجا، با همسرم کارهای هنری میکردیم و هنوز هم تئاتر کار میکنیم، اما درآمد تئاتر ثابت نیست و نمیتوانستیم روی آن برای گذران یک زندگی جمعوجور حسابی باز کنیم. همین شد که گشتیم و گشتیم تا شغلی پیدا کنیم که هم با وضعیت جسمانی ما بخواند و هم مهارت انجامش را داشته باشیم.»
کار با همنوعان آرامشبخش است
علاقه اصلیاش اما همان تئاتر است؛ وقتی از تجربه کارهای هنری صحبت میکند، برق چشمها از ذوق درونیاش میگوید. «نه اینکه به اینجا علاقه نداشته باشم. اتفاقا آرامش و آسایش کار در محیطی که همهمان مثل هم هستیم، خیلی برایم خوب است.» مرضیه کارشناسی نرمافزار خوانده و کار با کامپیوتر را خوب بلد است.
اشتغال معلولین
عکس : سعید غلامحسینی_ شهروندآنلاین
لبخند از لبهایش جدا نمیشود. با مکث و طمأنینه حرف میزند: «زندگی معلولان واقعا زیباست؛ دیدن این زیبایی به دیدگاه و نگرش آدمها و جامعه به ما بستگی دارد. کافی است آدمها کمی نگاهشان را به توانیاب قشنگتر کنند و ترحم را از چشمهایشان دور بیندازند.»
لطفا ظاهربین نباشید
از نگاه بیرونی جامعه به معلولان گلایه نمیکند. «ما اینطور خلق شدیم و برای فرصتی که خدا برای زندگی در دنیا به ما داده، شکرگزاری میکنیم. نمیتوانم بگویم همه آدمها، اما بیشترشان ظاهربین هستند. تا فرد دارای معلولیت را میبینند، اولین چیزی که توجهشان را جلب میکند، نقص ظاهری است.»
این واقعیت انکارناپذیر است که معلول نیازی به ترحم ندارد: «معلول کوهی است که باید به داشتههایش اعتماد کرد، نه نقصهایش.»
در اینکه تغییر نگاه جامعه به معلول، به فرهنگسازی، برنامهریزی و از همه مهمتر فرصت حضور فعال اجتماعی در جامعه بستگی دارد، شکی نیست.
مردم باید ببینند که یک توانیاب میتواند تحصیلات عالی دانشگاهی داشته باشد و شغل مورد علاقهاش را انتخاب کند. سیستم و جامعه در این تغییر نگاه بسیار مهم است. «تغییر نگاه جامعه به فرد دارای معلولیت، بستگی به نگاه تکتک مردم دارد. مردم اگر ظاهر معلول را نگاه کنند، نقص را میبینند، ولی اگر زاویه دیدشان را تغییر دهند، دیگر نقصهایش را نمیبینند و او را بر اساس توانمندیهایی که دارد میسنجند. درست مثل آدمهای عادی.»
از کجا معلوم من بهتر از شما نباشم
این نگاه است که باید عوض شود. اگر فرصتی همزمان به یک فرد معلول و یک فرد سالم داده شود، چهبسا فردی که معلولیت دارد، بهتر از عهده آن وظیفه برآید.
مرضیه هر روز از ۸ صبح تا ۴ و نیم عصر پشت میز مینشیند و با چندین نفر تلفنی صحبت میکند تا اطلاعات مورد نیاز مرکز تماس را ثبت کند. «خیلی از افراد سالم نمیتوانند ۸ ساعت یکجا بنشینند و کار اوپراتوری را انجام دهند. من به خودم و امثال خودم افتخار میکنم که به نقص جسمی توجهی نمیکنیم و از توان عقلی و مهارتهای اعضای سالم بدنمان استفاده میکنیم.»
نگاه اول اگر اعتمادساز باشد
اینکه میگویند نگاه اول مهم است، در مورد توانیابها خیلی صدق میکند. «اعتماد اولیه خیلی مهم است. اعتمادبهنفسی که ما از طرف مقابل میگیریم، کل کار است، دیگر نیازی به چیز دیگر نداریم و میتوانیم در فضای اعتمادساز، خودمان را نشان دهیم.»
از سال ۸۸ تئاتر را شروع کردند. «من کارگردانی تئاتر کار میکنم و همسرم نویسنده است. ما الان کار ثابت داریم، ولی موفقیتهایی که در تئاتر و حس خوبی که از اجرا میگرفتیم باعث شده آن کار را رها نکنیم.»
زندگی خودمان را روی صحنه بردیم
آخرین نمایش ما «من یک دوم» مستند زندگی خودمان است که در منطقه زاگرس ۱۲ جایزه برده و حتی به مرحله کشوری هم راه پیدا کرد؛ ادامه راه با شروع همهگیری همزمان شد و نمایشها به صورت آنلاین اجرا شدند.
اولین نمایش برگزیده منطقه شدند. «آرزوهای زیادی دارم؛ نمیتوانم بزرگترین آرزو را از میانش انتخاب کنم. ولی بزرگترین هدفم اجرای نمایش خارج از کشور است.»
ایدهپرداز «من یک دوم» خودش بوده و نویسندگی کار با علی حسینی همسرش. «نمایش در اصل زندگی خودمان بود. یعنی از زندگی و چالشهای زوجهای کوتاه قامت برای ساختن زندگی اجتماعی ایده گرفتیم و آن را روی صحنه به نمایش گذاشتیم.»
محتوای نمایش روایت زندگی دو نفر از دو قبیله متفاوت است که در دو دنیای جدا از هم دنیا آمدهاند، اما یک وجه مشترک دارند، آن هم این بود که شرایط جسمی و فیزیکیشان متفاوت از انسانهای دیگر است و به همین دلیل از قبیله دور انداخته شدهاند. «این دو انسان متفاوت همدیگر را پیدا و با هم ازدواج میکنند. قبیله آنها را تنها گذاشته، درست مثل خود ما که هیچ کس همراهیمان نکرد در تأمین خانه و تسهیلات زندگی. البته منظورم از هیچ کس خانوادههایمان نیست. آنها تا جایی که میتوانند از ما حمایت کردهاند.»
ما متفاوت نیستیم
قبیله در قصه نمایش «من یک دوم» نماد جامعهای است که افراد معلول یا توانیاب را به عنوان یک فرد متفاوت نمیپذیرد. وقتی قبیله دو شخصیت اصلی قصه را کنار میزند، آنها مجبور میشوند خودشان برای رسیدن به خواستههایشان تلاش کنند. «خانه قشنگ خودشان را با زحمت زیاد ولی اعتماد به همدیگر میسازند و زندگی مشترک خود را تشکیل میدهند.»
درست مثل جامعه ما. ما در جامعهای زندگی میکنیم که قانون اساسیاش میگوید معلولان باید سهم ۳درصدی در استخدام ارگانها و نهادهای رسمی و دولتی داشته باشند، اما کدام نهاد و سازمان به این قانون مصوب عمل میکند؟ «معلول در قانون ما حق برخورداری از مسکن را دارد، اما ما وقتی در طرحهایی مثل مسکن مهر برای خانهدار شدن مراجعه میکنیم، میگویند بخشنامهای برای ما نیامده.»
امکانات شهری تهران کم است، شهرستانها همین را هم ندارند
قطعا چالشها و سد راههای زیادی در مسیر زندگیشان داشتهاند. «خانوادههایمان آنقدر حمایتمان کردهاند که بتوانیم روی پای خود بایستیم و زندگی مستقل داشته باشیم. ما به دلیل نبود کار از همدان، شهر خودمان که خانوادههایمان آنجا هستند، به تهران آمدهایم. اما اگر کار باشد حتی یک روز هم در پایتخت نمیمانیم و برمیگردیم.»
امکاناتی که تهران برای زندگی شهری معلولان دارد، کم است، با این حال شهرستانها حتی همین حداقلها را هم ندارند. «کسی از رفاه و برخورداری از امکانات بدش نمیآید، اما چون خانوادههایمان همدان هستند، دوست داشتیم میتوانستیم در شهر خودمان و در کنار آنها بمانیم.»
مرضیه از سال ۹۵ به تهران آمده و سال ۹۸ هم زندگی مشترکش را با همسرش شروع کرده است. «من و علی اینجا در همین موسسه با هم آشنا شدیم؛ او هم اوپراتور کامپیوتر است.»
و حرف آخر. «امیدواریم آنهایی که میخواهند به ما اعتماد کنند، زودتر این کار را بکنند. من، همکاران و دوستانم در مرکز تماس موسسه خیریه رعد الغدیر و همه توانیابهایی که اعتمادبهنفس حضور در جامعه را ندارند، به اعتماد نیاز داریم تا توان و مهارتی را که داریم، نشان بدهیم.»
منبع خبر: روزنامه شهروند آنلاین/ ۱۷ مرداد ۱۴۰۰